✍️ سجاد فتاحی - جامعهشناس
t.me/SIAGS
✅ در شرایط کنونی جریانهای ی کشور را میتوان به دو دسته اصولگرایان و ایرانگرایان تقسیم کرد. وجه ممیزه این دو جریان از یکدیگر آن است که اصولگرایان در بین دوگانههایی چون اسلام یا ایران» و ایران یا نظام»، اسلام یا نظام را برمیگزینند و ایرانگرایان در بین ایندوگانهها با این استدلال که نسبت اسلام و نظام با ایران نسبتی خاص به عام است ایران را بر خواهند گزید. در این جریان، اسلام جزئی از فرهنگ ایرانی و نظام تنها ابزاری برای بهبود وضعیت ایران و ایرانیان است؛ جزء به کل نباید مسلط شود و ابزار تنها تا زمانی قابلیت حفظ دارد که در خدمت هدف باشد.
✅ ایرانگرایان خود به سه دسته تقسیم میشوند: اصلاحطلبان»، براندازان» و جریان سومی که به نظر میرسد از نظر تعداد در مقایسه با دو جریان دیگر در اکثریت قرار دارد؛ اما از نظر سازماندهی نسبت به دو جریان دیگر به دلایل گوناگون ضعیفتر است و همین امر سبب دیده نشدن یا شنیده نشدن صدای آنها در فضای ی کنونی کشور شده است.
✅ جریان سوم ایرانگرایی ستیزی با اصلاحطلبی و اصلاحطلبان در ایران ندارد و تنها واقعبینانه معتقد است که بواسطه محدودیتهای موجود در ساخت ی کنونی، پروژه اصلاحات پروژهای شکست خورده است؛ از نظر این جریان در ساخت ی کنونی اگر هم اصلاح امکانپذیر باشد با حضور اصلاحطلبان در قدرت میسر نخواهد شد و حضور آنها در ساخت قدرت بواسطه افزایش تنشهای ی، اندک امید پذیرش اصلاح از سوی لایههای سخت قدرت در شرایط دشواری که ممکن است این لایهها به سمت انجام اصلاحات اساسی متمایل شوند را از بین میبرد. این جریان فهم همدلانهای از دغدغه اصلاحطلبان ایرانگرا دارد که فردای پس از جمهوری اسلامی را فردایی پر از عدم قطعیتها و مخاطرات گوناگون میدانند اما این فهم همدلانه مانعی در برابر دیدگان آنها نیست که این واقعیت را نبینند که اصرار بر پروژه اصلاحطلبی در شرایطی که اصولا امکان ساختاری آن فراهم نیست؛ تنها آتش زدن بر اعتماد جامعه نسبت به خود است؛ سرمایهای که بیش از هر چیز دیگری در همان فردای پر مخاطرهای که اصلاحطلبان بیم آن را دارند به کار خواهد آمد.
✅ جریان سوم ایرانگرا ستیزی نیز با براندازان ندارد و آنها را به مثابه هموطنانی میبیند که بخش قابل توجهی از آنها دلبسته ایراناند اما در روش بهبود وضعیت ایران نظری متفاوت دارند. جریان سوم ایرانگرا از منظری منطقی معتقد است که بهتر است پایگاه اصلی و رهبران اصلی یک جریان ی ایرانگرا، در درون مرزهای کشور باشند؛ به همین دلیل نیز هست که یک بیانیه میرحسین پس از بیش از 10 سال حصر، احساس مثبت بیشتری را از بیانیهها و حمایتهای پی در پی در برون مرز در بین حامیان این جریان ایجاد میکند. این جریان بواسطه تجربههای تاریخی ناخوشایند، مرزبندی روشنی با هرگونه حمایت خارجی از جریانهای ی ایران دارد. مساله ایران تنها باید با اتکا به ایرانیان حل شود حتی اگر زمان حل مساله طولانیتر شود.
✅ جریان سوم ایرانگرا، بهبود وضعیت ناگوار کنونی در ایران را که در ریشهایترین سطح برآمده از تمرکز بدون نظارت قدرت در بخشی از ساخت ی است با تکرار ساخت ی دیگری که کم و بیش دچار همین آسیب است میسر نمیداند؛ اگرچه وظیفه این جریان است که از رویکرد سلبی فراتر رفته و بهگونهای ایجابی بگوید که اگر این و آن نه پس چه؟ این جریان باید بداند که جامعه برای همیشه معلق نخواهد ماند و دست به انتخاب خواهد زد.
✅ جریان سوم ایرانگرا در پی فهم همدلانه و گفتگو با جریانهای دیگر ایرانگراست و در دام خاطرات ناخوشایند دو جریان دیگر از یکدیگر و برچسبزنیهای آنها به هم نمیافتد و یکی از مهمترین انتقادهایش به دو جریان ایرانگرای دیگر برچسبزنیهای آنها به هم و گفتگوی متخاصمانه آنها با یکدیگر است.
✅ جریان سوم ایرانگرا هم اصلاحطلبان، هم براندازان و هم بخش قابل توجهی از اصولگرایان را دلبسته ایران میداند و همین وجه مشترک را برای آغاز گفتگو با تمامی این جریانها که لازمه جلوگیری از رشد خشونت است کافی میداند.
✅ به نظر میرسد جریان سوم ایرانگرا تا پیش از بیانیه اخیر میرحسین از نبود یک شخصیت محوری در این جریان رنج میبرد؛ اما اکنون میرحسین با توجه به نکات طرح شده در بیانیه کوتاه او، عضوی از این جریان است و تصور میکنم صاحب بیشترین سرمایه اجتماعی در بین حامیان این جریان، همین نیز او را تبدیل به شخصیت محوری جریان سوم ایرانگرا میکند. شخصیتی که اگرچه محوری است، اما به پرسش کشیده میشود؛ چرا که ماهیت این جریان به گونهای است که شخصیت محوری در آن هیچگاه تقدس نخواهد یافت.
روی سخن این یادداشت با ایرانیانی است که مهر ایران در دل دارند؛ اما بنا به استدلالهای مختلف، گروهی از آنها با تاکید بر شرایط مخاطرهآمیز داخلی، منطقهای و جهانی معتقدند که حفظ تمامیت ارضی ایران در شرایط استقرار جمهوری اسلامی و جلوگیری از فروپاشی آن امکانپذیر است (که آنها را اصلاحجویان مینامیم) و گروهی دیگر معتقدند که رقم زدن آیندهای بهتر برای ایران جز در سایه تغییر نظام ی کنونی امکانپذیر نیست (که آنها را براندازان میخوانیم).
به نظرم این ایرانیان اگر چند نکته را در نظر گرفته و علیرغم اختلافهای بنیادینی که در روش با یکدیگر دارند اقداماتی را انجام دهند، هر دو در مجموع میتوانند مخاطرات پیشروی ایران را کاهش داده و بازی برد -بردی را سامان دهند که در انتهای آن فارغ از سرنوشت نظام ی کنونی، ایران و ایرانیان برنده خواهند بود.
نخست آنکه از نگرش خصمآلود نسبت به یکدیگر بپرهیزند و اینگونه به موضوع نگاه کنند که هدفشان یکی است (ایجاد آیندهای بهتر برای ایران و ایرانیان)؛ اما بنا به تبیینهای متفاوتشان از وضعیت کنونی و یا برآوردهایشان از میزان در خطر قرار گرفتن تمامیت ارضی ایران، در شرایط فروپاشی نظام ی، روشهای متفاوتی را برگزیدهاند. نگاه خصمآلود به یکدیگر توسط این دو جریان، که شوربختانه رسانهها و گفتارهای حامیان هر یک، این روزها سرشار از آن است، بر خلاف هدف اصلیشان یعنی رقم زدن آیندهای بهتر برای ایران است و تصور میکنم چون بر خلاف آن هدف است باید هر دو در آن تجدیدنظر کنند.
دوم آنکه ایرانیان برانداز، باید در پی مرتفع کردن یکی از مهمترین دغدغههای اصلاحجویان ایرانی و البته تمامی ایراندوستان برآیند و آن دغدغه آن است که در شرایط فروپاشی نظام ی کنونی، ممکن است تمامیت ارضی کشور با مخاطراتی جدی روبرو شود؛ از این رو این گروهها باید با افراد، گروهها و کشورهایی که بنا به دلایل گوناگون منافعشان در تغییر مرزهای کنونی ایران تعریف شده است یا منافعشان در تغییر مرزهای ایران نیست و طبیعتا نه نظام ی کنونی و نه اصلاحجویان ایرانی نمیتوانند با آنها گفتگو کنند، وارد گفتگو و مذاکره شده و فرایند و ائتلافی جهانی را شکل دهند که در مجموع، احتمال به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران در شرایط فروپاشی نظام ی را کاهش داده و در بهترین حالت به صفر برساند.
سوم آنکه اصلاحجویان ایرانی نیز باید تمام هم و غم خود را معطوف به بهبود وضعیت کشور و تدوین روشی برای برون رفت از شرایط کنونی کنند؛ آنها باید باور کنند که بزرگترین رقیبشان، خودشان هستند و نه براندازان. به راستی اگر آنها روشی را مشخص کنند که در شرایط استقرار نظام ی کنونی، میتوان با اتکا به آن روش، به آیندهای زیبا برای ایران دست یافت و این روش، با در نظر داشتن تجارب دهههای گذشته معقول و عملی باشد و در کوتاه مدت نیز نتایج خود را نشان دهد، بی گمان بخشهای قابل توجهی از براندازان ایرانی نیز از آن حمایت کرده و به آنها خواهند پیوست.
به این ترتیب بازی باخت- باخت کنونی بین اصلاحجویان و براندازان ایرانی که بیگمان اکثریتی از آنها دل در گرو آیندهای بهتر برای ایران دارند، به بازی برد- بردی تبدیل خواهد شد که فارغ از سرنوشت نظام ی، هدف مشترک هر دو یعنی حفظ تمامیت ارضی ایران و تحقق آیندهای زیبا برای این کشور و ساکنانش محقق میشود.
ایران در شرایط حساسی قرار گرفته است که تمامی ایرانگرایان باید دعواهای کودکانه را به کناری گذارده و یک گام در جهت تحقق آیندهای زیبا برای این کشور به پیش بردارند، اصلاح جویان و براندازان ایرانی باید باور کنند که تنها رقیبشان در این عرصه خودشان هستند و نه دیگری، اختلاف بین این دو جریان و دامن زدن به آن تنها آب به آسیاب جریانها و گروههایی خواهد ریخت که ایران را تنها در خدمت منافع خود میخواهند.
نقدی بر متن ناتوانی در گفتگو؛ از امیر کبیر تا شیخ شجاع»
تقدیم به استاد گرامیم محسن رنانی
توضیح: این متن را پس از انتشار مطلبی از استاد عزیزم محسن رنانی با عنوان ناتوانی در گفتگو؛ از امیرکبیر تا شیخ شجاع» نوشتم و برای ایشان ارسال کردم؛ اکنون که لطف کردهاند نقد را مطالعه نموده و اجازه انتشار آن را دادهاند، آن را به صورت عمومی منتشر میکنم.
به نظرم ایده مرکزی طرح شده در آن متن، که هسته مرکزی سخنرانیها و مطالب منتشر شده از محسن رنانی در چند مدت اخیر نیز هست، ایدهای قابل نقد است؛ که بواسطه حوزه گسترده اثرگذاری شخصیتی چون ایشان بر اهمیت نقد آن نیز افزوده میشود؛ چرا که اگر علت اصلی گشوده نشدن گره توسعه در ایران را به اشتباه شناسایی کنیم؛ ممکن است در شرایطی که زمینه برای گشودن این گره فراهم میشود بر عواملی تاکید کنیم که خود متغیر وابسته بودهاند و تلاش در جهت بهبود وضعیت آنها اثر چندانی در گشودن گره نخواهد داشت.
در یکی از آخرین گفتگوهای محسن رنانی که در کانال شخصی ایشان نیز منتشر شده است، بیان کردهاند که تحول در آموزش و پرورش نیازمند عزم ی است»؛ برداشت من از این سخن رنانی این است که بهبود وضعیت رشد و پرورش کودکان ایرانی که دغدغه ارزشمند وی در چند سال اخیر است، تحت تاثیر متغیری ی است؛ اگر این برداشت من از صحبت ایشان صحیح باشد، همین سخن میتواند نقدی بر ایده مرکزی رنانی مبنی بر توسعه نیافتگی ایران بواسطه عدم رشد در دوران کودکی و نیاموختن برخی مهارتها از جمله گفتگو در این دوران باشد.
برای آنانی که حوصله مطالعه متنی در حدود 3700 کلمه را ندارند ایده مرکزی آن را میتوان در 58 کلمه اینگونه خلاصه کرد که: راز فروبستگی توسعه در ایران، نه ناتوانی ما ایرانیان در گفتگو که از قضا تاریخ گواه آن است که از بسیاری از ملل توسعه یافته کنونی در آن تواناتریم، بلکه ناتوانی ما در بنیانگذاری سیستمهای حکمرانی کارآمد پس از فروپاشی سیستمهای حکمرانی ناکارآمد است؛ سیستم هایی که راز پرورش کودکانی توانا را نیز باید در آنها جستجو کرد.
درود بر استاد عزیزم
به تازگی متنی را با عنوان ناتوانی در گفتگو؛ از امیرکبیر تا شیخ شجاع» منتشر نمودهاید که حاوی نکاتی آموزنده و انذارهایی هوشمندانه است که باید با دقت از سوی سران نظام و افرادی در گروههای ی مختلف خوانده شود. اما جدا از نکات آموزنده طرح شده، هسته اصلی تبیین ارائه شده در متن، برای علت عدم دست یافتن ایران به توسعه، نارسا، قابل نقد، گمراه کننده و اگر اندکی تیزتر بگوییم بواسطه طرح شدن از سوی شخصیتی تاثیرگذار در جامعه و دانشگاه، چون شما، میتواند حتی برای آینده ایران خطرناک باشد.
پیش از هر چیز بگویم که در اصل موضوع، که ایرانیان در چند قرن گذشته و بویژه در یک قرن اخیر، ناتوان از گشودن گرهای کهن بودهاند، با شما هم داستانم؛ اما سخن بر سر علت اصلی استمرار این شرایط و ناتوانی ایرانیان در گشودن این گره است؛ که با اتکا به مطالب طرح شده در متن، شما آن را در ناتوانی ایرانیان در گفتگو بواسطه عدم یادگیری این مهارت در دوران کودکی دانستهاید. باید توجه داشت که اگر تبیینی دقیق و نزدیک به واقع از این گره تاریخی کهن ارائه نکنیم که به نظرم در متن منتشر شده از سوی شما ارائه نشده است، بیم آن میرود که همچنان این گره باقی بماند و حتی در شرایطی که زمینه برای گشودن آن فراهم میشود بواسطه ناآگاهی به علت اصلی گشوده نشدن این گره، تجربه تلخ گذشته را تکرار نماییم.
با این توضیح، نقد متن را آغاز میکنم و پیشاپیش از شما بواسطه سعه صدر در شنیدن پرسشها و ابهامهای دانشآموز خود سپاسگزارم.
در پاراگراف نخست متن بیان نمودهاید:
دو سالی است که مطالعاتم را به موضوع کودکی و توسعه» چرخاندهام، چرا که دریافتهام که بذر توسعهی هر جامعهای در کودکیِ مردمانش کاشته میشود».
تجربه تاریخی نشان میدهد که این سخن نمیتواند چندان محملی از واقعیت داشته باشد. هیچ کشور توسعه یافتهای را در جهان سراغ نداریم که در آن، علت اصلی توسعه یافتگی این کشور و جدا شدن آن از شرایط پیشا توسعه، بواسطه کشت بذر توسعه در کودکی مردمانش محقق شده باشد، اگرچه در ادامه مسیر بی شک برنامههایی مترقی را برای رشد و شکوفایی کودکانشان تدوین کردهاند. اصولا توجه به ضرورت رشد و شکوفایی کودکان، محصول نظامهای حکمرانی عموما مدرنی است که حداقلی از کارآمدی را داشته باشند و نه علت پیداش چنین نظامهایی.
پرسشی که میتواند هسته مرکزی ادعای فوق را به چالش بکشد آن است که آیا براستی فرهنگ گفتگو در بین مردمان ایران زمین از مردمان برخی کشورها که اکنون در زمره کشورهای توسعه یافته هستند ضعیفتر است؟ یا به عبارتی این کشورها از زمانی به توسعه دست یافتهاند که به توانمندسازی کودکانشان در زمینه مهارتهای گفتگو توجه کردهاند؟ به نظر نمیرسد دادههای تاریخی این نظر را تایید کند.
در ادامه فرمودهاید:
بهترین شاخص کودکی یک جامعه، رفتار تمداران آن جامعه است. تمداران، معمولاً افرادی هستند که دارای هوش اجتماعی» و توانایی ارتباطی» بالاتر از سطح متوسط جامعه خود هستند. پس نگاه به خلقیات و رفتار تمداران یک جامعه میتواند به ما نشان دهد که آن جامعه در چه مرحلهای از بلوغ تاریخی خود است.»
عبارت فوق از این جهت قابل نقد است که در آن بدون توجه به مکانیزمهای رسیدن تمداران به قدرت در یک جامعه، گزارهای کلی صادر نموده است. اگر شما در نظام حکمرانی خود، مکانیزم دست یافتن به نقشهای کلیدی در این نظام را به گونهای طراحی کردهاید که در آن وما افرادی با توانایی ارتباطی» بالا و هوش اجتماعی» خوب به قدرت نرسند؛ آیا باز هم میتوانید این گزاره را طرح نمایید؟ آیا مکانیزمهای دستیابی به قدرت و جایگاههای ی مهم جامعه ایران از قبیل نمایندگی مجلس به گونهای است که به واقع افرادی با هوش اجتماعی و توانایی ارتباطی بالا به این جایگاهها دست مییابند؟ گمان نمیکنم. بنابراین مکانیزم به قدرت رسیدن تمداران که بخشی از طراحی نظام حکمرانی است خود مکانیزم مهمی است که در گزاره فوق توجهی به آن نشده است.
سپس بیان کردهاید:
متاسفانه این ویژگیها چیزی نیستند که هر گاه اراده کنیم آنها را کسب کنیم. این ویژگیها باید از کودکی و در فرایند آموزش، در وجود افراد جایگیر و درونی و به یک عادت رفتاری تبدیل شود. و فراموش نکنیم که هر گاه در فرد یا جامعهای توانایی گفتوگو شکل نگیرد بستری مناسب برای پدیداری دیکتاتوری فراهم آمده است. اگر ما در خانه و کارخانه و حکومت دیکتاتوری میکنیم، به این علت است که در خانه و کارخانه و حکومت، توانایی گفتوگو نداریم.»
ضعف هسته اصلی تبیین ارائه شده در متن، خود را در این پاراگراف به خوبی نشان داده است. عبارت فوق به گونهای تقلیلگرایانه، موضوع دیکتاتوری در حوزههای مختلف را به امری فردی تقلیل داده است. بنا بر ادعای طرح شده اگر فردی را که توانایی گفتگو دارد در یک نظام حکمرانی قرار دهیم که اصول، طراحی و معماری آن مشوق و حمایت کننده گفتگو نیست، مساله حل میشود. در حالی که به نظر میرسد این موضوع درست نیست و ساختارها و نظامهای حکمرانی که بواسطه وجود نواقصی در طراحی آنها، زمینه را برای دیکتاتوری فراهم میکنند، فارغ از اینکه چه افرادی با چه ویژگیهایی در موقعیتهای کلیدی آنها قرار گیرند عموما به سمت دیکتاتوری میل خواهند کرد.
در ادامه بیان کردهاید:
اکنون میگویم اصلیترین معضل اجتماعی که مانع مهمی برای شکلگیری شرایط آستانهای توسعه در کشور ما شده است و باعث شده که ما حتی نتوانیم از سایر مواهب و فرصتهای تاریخی مان (مثل نفت، انقلاب و .) نیز برای توسعه بهره ببریم، همین ناتوانی در گفتوگو است. و این ناتوانی در گفتوگو در تمداران ما شدیداً مشهود است.»
در ادامه مطالب قبلی طرح شده، مسالهشناسی ارائه شده در این پاراگراف نیز سخت گمراه کننده است؛ اصلیترین معضل اجتماعی ما نه ناتوانی در گفتگو، بلکه ناتوانی در بنیانگذاری و طراحی نظامهای حکمرانیای است که شرایط لازم برای گفتگویی برابر را ببین گروهها و جریانهای ی مختلف فراهم نمایند؛ بدون آنکه در گذر زمان بواسطه نقص، نظام طراحی شده دچار انباشت قدرت و یا ثروت در بخشهایی از خود شود که عموما انگیزه و میل به گفتگو را در کسانی که در مناصب کلیدی آن قرار گرفتهاند، فارغ از ویژگیهای فردی این افراد، از بین خواهد برد.
سپس فرمودهاید:
و البته این ناکامیها و شورشها و نهضتها و جنبشها و انقلابهایی که ما در دوران پس از مشروطیت داشتهایم نیز حاصل همین ناتوانی در گفتوگو بوده است»
این تبیین نیز در ادامه تبیینهای ارائه شده قبلی نادرست به نظر میرسد. این تلاطمهای پی در پی، نه حاصل ناتوانی ایرانیان در گفتگو که حاصل نظامهای حکمرانی ناپایداری است که به دلیل ضعف در طراحی، ناپایداری را به سیستم تحت کنترل و تنظیم خود نیز انتقال میدهند و بعد از مدتی بواسطه ناکارآمدی دچار فروپاشی شده و پس از فروپاشی نیز ایرانیان و رهبران آنها در چند قرن گذشته به صورت عام و یک قرن اخیر به صورت خاص به اهمیت طراحی و معماری نظامهای حکمرانی توجه نکرده و روابط کهنه گذشته را در نامی جدید بازسازی میکنند؛ که نتیجه و سرنوشت همان نتیجه و سرنوشت قبلی است: ناپایداری و فروپاشی بواسطه ضعفهای نظام حکمرانی.
در ادامه بیان کردهاید:
ما ملت ایران از ناتوانی رهبرانمان در گفتوگو، خسارتهای تاریخی فراوانی دیدهایم و تاریخ را پیدرپی تکرار کردهایم»
این گزاره نیز همانند گزارههای قبلی نادرست به نظر میرسد. اگرچه رهبران ایرانی بی گمان ضعفهایی در زمینه توانایی در گفتگو داشتهاند، اما هیچ داده تاریخی وجود ندارد که ثابت کند رهبران کشورهایی که اکنون به توسعه دست یافتهاند دارای تواناییهای گفتگویی بیشتری از رهبران ایرانی بودهاند. به نظر نمیرسد تکرار تاریخ ما ناشی از ناتوانی رهبرانمان در گفتگو باشد؛ بلکه این تکرار تاریخی، ناشی از ناتوانی رهبرانمان در طراحی نظامهای حکمرانی کارآمد پس از فروپاشی نظامهای ناکارآمد گذشته است. باید دید که طراحی و معماری نظام حکمرانی در ایران، چگونه بوده است که اولا رهبرانی با توانایی اندک در مهارتهایی گفتگویی به قدرت رسیدهاند و در ثانی گوش این رهبران که از قضا پیش از به قدرت رسیدن بعضا، تواناییهای قابل توجهی نیز در گفتگو از خود نشان دادهاند با قرار گرفتن در مسندهای قدرت به مرور زمان سنگین و در نهایت کر شده است.
در ادامه متن با ذکر مثالهایی از رهبران مصلح ایرانی در صدد اثبات ادعای اصلی خود برآمدهاید:
شکی نیست که امیرکبیر بنیانگذار اصلاحات حکومتی در ایران نوین است. افکار بلندی که او در سر داشت اگر عملی شده بود احتمالا ایران امروز جایگاه متفاوتی میداشت. امیر، نیکاندیش و نواندیش و جسور بود، شدیداً ضد فساد بود و افقهای بلندی را برای جامعه ما در نظر داشت. اما امیر، تندخو نیز بود. تحَکُّم و تغیُّر میکرد و با شیوه مدیریتی فردمحور خویش، اکثر درباریان را رنجانده بود. با فساد هم اگر میخواهیم مبارزه کنیم راهش دیکتاتوری نیست راهش گفتوگوست. اما امیر یک تنه و با قدرت و بیاغماض به مبارزه با فساد پرداخته بود. درباریان هم چپ و راست پیش شاه ژاژ میخاییدند و شاه را عصبی می کردند. شاه هم از دست امیر عصبانی که میشد، او را صدا نمیزد و به گفتوگوی بیپرده و جدی فرا نمیخواند، فقط گاهگاهی به امیر نیش و کنایهای می زد، امیر هم به سابقه معلمیاش برای شاه، از تحقیر یا بی اعتنایی به او ابایی نداشت و در بهترین حالت توجیهات کلی میآورد و میگذشت. و البته در چنین شرایطی رابطه شاه و امیر روز به روز تیرهتر و تیرهتر میشد تا این که صبر شاه تمام شد و به سان همهی دیکتاتورها، راه حل را در پاک کردن اصل مساله دید. و کرد آنچه نباید میکرد و نخستین تجربهی یک اصلاحطلبی شکست خورده و خونبار را برای ت ایران رقم زد که سایهاش در همه این سالها بود و بود و عقده اش همچنان هست و هست».
به نظر میرسد در پاراگراف فوق این موضوع نادیده گرفته شده است که نظام حکمرانیای که بواسطه ضعف در طراحی، شاه مطلق العنانی را پدید آورده که با یک فرمان میتواند رگ امیر را بریده و سر او را زیر آب کند و آب از آب تکان نخورد؛ مساله اصلی ماست و نه ناتوانی امیر و یا شاه در گفتگو. ما ناتوان از طراحی و پیادهسازی نظامهای حکمرانیای بودهایم که قدرت را به گونهای بهینه با قدرت محدود نموده و از انباشت قدرت و ثروت در بخشهایی از نظام حکمرانی در گذر زمان ممانعت نماید، چرا که این انباشت ارتباطی وثیق با سنگینی گوش حاکمان و توانایی آنها برای بریدن رگ مخالفان دارد.
سپس بیان کردهاید:
رضا خان آمد. او نه تنها گفتوگو را نمیفهمید بلکه سواد هم نداشت. زبان او زبان تفنگ بود. و چه زبان برندهای بود آنگاه که ایران پاره پاره شده بود تا جایی که مثلا اگر شیرازی بودی برای رفتن به خوزستان باید پاسپورت میگرفتی. کشور را ظرف پنجسال جمع کرد و یکپارچه ساخت. دستمریزاد و بابت این خدمتی که به ایران کرد خدایش بیامرزاد. بعد هم اکثریت نمایندگان به تغییر سطلنت به نفع او رای دادند. چند سال اول هم اوضاع خوب بود، اما به سرعت به بیراهه رفت. چرا؟ چون بین رضاشاه و سایر بزرگان ت، گفتوگویی برقرار نشد».
در این پاراگراف، پرسشی خوب را طرح نمودهاید که در ادامه خط سیر قبلی، پاسخی بد به آن داده شده است. به راستی چرا رضا شاه به بیراههرفت؟ در حالی که چند سال اول اوضاع خوب بود. در اینجاست که به خوبی میتوان ضعف در طراحی نظام حکمرانی را نشان داد؛ نتیجه نظامی که بواسطه نقص در طراحی در گذر زمان دچار تورم قدرت و ثروت در بخشهایی از خود میشود، بدون آنکه تمهیدی برای محدود نمودن آنها اندیشیده باشد، این است که افراد قرار گرفته در مناصب کلیدی آن، به مرور چشمهایشان کور و گوشهایشان کر میشود و حتی علیرغم آنکه پیش از به قدرت رسیدن افرادی متبهر و توانا در گفتگو بودند پس از قرار گرفتن در مسند قدرت، این توانایی خود را رفته رفته از دست داده و تنها تبدیل به افرادی میشوند که توانایی گفتن دارند و نه شنیدن.
در ادامه اینگونه بیان نمودهاید:
شاید اگر در مجلس پنجم مشروطیت، مدرس و یاران او با جمهوریخواهان مجلس گفتوگو کرده بودند، میتوانستند طرح جمهوریت را با اصلاحاتی که دو طرف را راضی کند به تصویب برسانند و نگذارند سلطنت پهلوی جایگزین سلطنت قاجار شود. آنگاه رضا خان، به جای آن که شاه شود، رئیسجمهور شده بود. در این صورت حتی اگر مادامالعمر هم رئیسجمهور مانده بود بالاخره پس از او رئیسجمهور دیگری آمده بود و سلطنت استبدادی ادامه پیدا نمیکرد و دیگر نیازی به نهضتها و انقلابهای بعدی نبود و لاجرم کشور بسیاری از خسارتهایی که بعد از او دید را نمیدید. اما مجلسیان آنقدر در گفتوگو ناتوان بودند که برای رهایی از مناقشه بر سر طرح جمهوریت، به طرح تغییر سلطنت روی آوردند و شد آنچه نباید میشد.»
دقیقا به نظر میرسد مدرس، یاران او و تمامی کسانی که با طرح جمهوریت به مخالفت برخواستند، بواسطه عدم آگاهی به اهمیت طراحی نظامهای حکمرانی و قائل شدن اهمیتی بیش از حد برای افراد در برابر نظامهای حکمرانی و شاید گرفتار شدن در دام خصومتهایی شخصی، از حرکت به سمت اصلاح نظام حکمرانی، که طرح جمهوریت یکی از روشها برای اصلاح این نظام در مرحله بنیانگذاری بود، غافل شدند. این موضوع ربطی به توانایی آنها برای گفتگو نداشت، بلکه با تبیین نادرست آنها از علل وضعیت نامناسب ایران ارتباط پیدا میکرد.
در ادامه با پرداختن به انقلاب 1357 فرمودهاید:
به گمان من اگر با شاه گفتوگو شده بود و حتی رژیم سلطنت با اصلاحاتی که انقلابیان را راضی میکرد دوام آورده بود یا تغییر رژیم به صورت مرحلهای و با تفاهم دو طرف و از طریق همهپرسی انجام شده بود، بسیاری از تندرویهای پس از انقلاب رخ نمیداد، نهادها و سازوکارهای جا افتاده قانونی ویران نمیشد، زیر ساختهای صنعتی و روند رشد بخش خصوصی و کارآفرین متوقف نمیشد و بخش بزرگی از درهمریزیهای بعد از انقلاب که حاصل فقدان قانون یا تغییرات شتابزده قوانین بود رخ نمی داد. حتی اگر با بختیار هم گفتوگو شده بود، تغییر رژیم، عقلانیتر رخ داده بود. اما یادمان نرود که در گفتوگو پذیرش همسنگی اولیه، شرط است. نمیشود گفتوگو بخواهیم اما به شرط آن که طرف پیش از گفتوگو شکست خود را بپذیرد!»
دقیقا از از این رو رهبران انقلاب و برخی روشنفکران به اهمیت چنین کاری واقف نشدند، که علل شکلگیری آن شرایط را شخص محمد رضا شاه پهلوی میدانستند و نه نواقص موجود در نظام حکمرانیای که زمینه را برای مطلق العنان شدن محمد رضا و ناشنوایی او از شنیدن صداهای انقلاب پدید آورده بود، و همین عدم آگاهی خود را در طراحی و معماری نظام پسین نیز نشان داد و زمینه برای ناشنوایی حکمرانان بعدی فراهم شد.
در ادامه به جنگ رسیدهاید و اینگونه بیان کردهاید:
حتی جنگ تحمیلی هم با گفتوگو قابل پیشگیری بود. سفیر وقت ایران در عراق بارها گفته است که صدام چندین بار او را به کاخ خویش فراخوانده و پرسیده است آیا ایران با او سرجنگ دارد؟ و او پاسخ منفی داده است. و صدام پرسیده است که اگر سر جنگ ندارید پس این همه تبلیغات ضد عراقی در صدا وسیمای عربی شما برای چیست؟ صدام سفیر جمهوری اسلامی را به صراحت تهدید کرده بود که اگر ایران دست از لجن پراکنی بر علیه رژیم او بر ندارد، به ایران حمله خواهد کرد. مقامات ما در ایران حتی نتوانستند درباره این تهدید صدام گفتوگوی موثری داشته باشند و راهکاری بیابند. فرمودند صدام غلط میکند به ایران حمله کند، و تمام شد. و شد آنچه میتوانست نشود.»
این بیش از آنکه ناتوانی یک فرد برای گفتگو باشد، ناتوانی یک نظام حکمرانی است که تمام مصالح خود را به دست یک مقام و مسند میسپارد، در حالی که اگر مکانیزمهای کارآمد و عقلانی کنترل و تنظیم، برای این نظام حکمرانی طراحی شده بود، طبیعتا یک فرد نمیتوانست یک ملت را به این مسیر ببرد و مکانیزمهای کنترل کننده عوارض اقدامات و تصمیمهای نادرست فردی را کنترل میکرد.
سپس اینگونه ادامه دادهاید:
مجلس اول پس از انقلاب عصارهی فضایل ملت ایران بود، که غیر از گروههای چپ که به کلی از ورود به انتخابات منع شدند، از همه قشرها و گروهها نمایندهای در آن مجلس بود. اما جز تخریب و تهدید و اتهام زدن به یکدیگر، این مجلس کدام تجربهی ماندگار از گفتوگوی ی موثر برای حلوفصل مسائل ملی را به یادگار گذاشته است؟ مجلس ششم نیز عصاره روشنفکری دینی و اصلاح طلبی جامعه ایران است. ببینیم کدام تجربه موفق گفتوگو با بقیه حاکمیت و مراجع اقتدار نظام را بر جای گذاشت؟ آنگونه به شتاب رفتند که رقیب را به وحشت انداختند.»
در نقد پاراگراف فوق میتوان بیان کرد که از قضا مجلس اول مناسبترین مجلس بود که اگر تجربه آن بواسطه ضعفهای نظام حکمرانی در انباشت قدرت و ثروت در بخشهایی از آن، ناکام نمیماند و گروهی بواسطه این ضعفها مجال این را نمییافتند که این تجربه را عقیم کنند، به مرور، اصلاح نظام حکمرانی صورت میپذیرفت؛ اما مساله زمانی آغاز شد که بواسطه ضعف نظام حکمرانی، گروهی مجال این را یافتند که با اتکا به عدم توزیع متوازن قدرت در ساختار نوین، گروه و گروههای دیگر را یک به یک حذف نموده و دایره قدرت را کوچک و کوچکتر نمایند تا کشتی تبدیل به قایق پارهای شود که مهدی از آن سخن گفت.
در ادامه بیان نمودهاید:
گمان نکنیم رکود عمیق کنونی همهاش ریشه اقتصادی دارد. به گمان من بخش بزرگی از این رکود ناشی از همان فشارهای تله بنیانگذار است. در تله بنیانگذار، نقطهای هست که از آن پس همه منتظر واقعهای فیصله بخش» هستند تا کشور از تله خارج شود و همین باعث میشود که فضای ی کشور چنان در ابهام فرو رود که هیچ سرمایهای بر زمین ننشیند و تولید پشتوانههای مالی خود را از دست بدهد. من بخش بزرگی از رکود عمیق سالهای اخیر را ناشی از همین در ابهام ماندگی تلهبنیانگذار میدانم.»
پرسشی که میتواند به گشودگی بحث کمک کند این است که آیا وما تمامی نظامهای حکمرانی با طراحیها و معماریهای گوناگون، گرفتار تله بنیانگذار» میشوند و یا این تله مختص نظامهایی خاص با طراحی خاصی است؟ اگر بگوییم آری، که دادههای تاریخی موجود این را نشان نمیدهند و اگر بگوییم خیر، که به اهمیت طراحی و معماری نظامهای حکمرانی در مقایسه با سایر عوامل اذعان کردهایم.
در ادامه متن با رسیدن به رخدادهای سال 88 اینگونه بیان نمودهاید:
در نیز ناتوانی رهبران هر دو طرف بازی برای یک گفتوگوی جدی و منصفانه آشکار بود. آیا ناتوانی بیش از این، که یک مساله ساده (اختلاف در نتایج انتخابات) را که دهها راه حل عقلانی دارد، چنان پیچیده کردیم که دیگر گشودن گرههای آن برای هر دو طرف به خودکشی ی میماند؟»
مثال اشاره شده در پاراگراف فوق بیش از آنکه بیان کننده اهمیت ناتوانی رهبران در گفتگو در پیدایش شرایط کنونی باشد بیان کننده اهمیت مکانیزمهای کنترل و رفع تضاد در نظامهای حکمرانی است، مکانیزمی که نظام حکمرانی کنونی به شدت دچار ضعف و نقص در آن است. تمامی نظامهای حکمرانی در مقاطعی گرفتار تنش ی و تضاد بین گروهها و جریانهای مختلف ی میشوند، اما نظامی کارآمدتر است که پیش از شکلگیری تضادها، مکانیزمهای مناسبی را برای رفع این تضادها و یا تخفیف آنها در نظر گرفته باشد. نظامی که در زمان طراحی، مکانیزمهای کنترل تنش و تضاد را به گونهای که اطمینان طرفهای مختلف تضاد را به خود جلب نماید در نظر نگرفته باشد، عموما از حل و فصل مناسب این بحرانها ناتوان است و در گذر زمان تنها بر شدت و عمق تضادهای موجود در چنین جامعهای افزوده خواهد شد.
در ادامه با پرداختن به موضوع قتلهای زنجیرهای بیان کردهاید:
ما فراموش نکردهایم که در قضیه قتلهای زنجیرهای اگر پایمردی خاتمی نبود، حکومت اجازه نمیداد وزارت اطلاعات تقصیر این قتلها را به گردن بگیرد»
مثال فوق دقیقا بر ملا کننده یکی از ضعفهای اساسی نظام حکمرانی در ایران است. نظامهای حکمرانی باید فارغ از افرادی که در مناصب کلیدی آنها قرار میگیرند، حداقلی از کارآمدی را در خود حفظ کنند. اما نظام حکمرانی کنونی در ایران که دنباله نظامهای حکمرانی کهن است، نظامی شخص محور است که خروجی آن به شدت به کیفیت اشخاصی که در مناصب کلیدی قرار میگیرند وابسته است.
سپس بیان نمودهاید:
از این مهمتر، نظام ی اصلا گمان نَبَرَد که دولت دوازدهم بتواند در چهار سال آینده اقتصاد ایران را از رکود خارج کند. رکود امروز اقتصاد ایران شش ریشه دارد و فقط یک ریشه آن از جنس متغیرهای اقتصاد کلان است که آن هم فقط در شرایط عادی توسط دولت قابل مدیریت است. اما همین یک ریشه را هم در شرایط امروز که دیگر نه با حجم پول، نه با نرخ بهره، نه با نرخ ارز، نه با نظام بانکی، نه با وام خارجی و نه با درآمدهای نفت نمی توان اقتصاد ایران را به تحرک واداشت، دولت نمیتواند مدیریت کند. در این صورت اگر اقتصاد ایران در دو سه سال آینده به رشدی قابل توجه دست نیابد ـ که بعید است چنین شود ـ ما شاهد ورود اقتصاد ایران به فرایند ونزوئلایی شدن» خواهیم بود. در چنین شرایطی البته مطالبات ی نیز به مطالبات اقتصادی افزوده خواهد شد. حکومت باید مناقشه ۸۸ را پیش از آن که اقتصاد ایران فرایند ونزوئلایی شدن» شود حلوفصل کند و خطر گره خوردن امواج ی به بحرانهای اقتصادی را کاهش دهد.»
شما بهتر از هر کسی میدانید که ناتوانی نظام حکمرانی در حل مناقشه 88، توانایی آن در هدایت اقتصاد ایران به سمت ونزوئلایی شدن و ناتوانی آن در ممانعت از حرکت کشور به این سمت، علل مشترکی دارد که اگر نظام حکمرانی کنونی با انجام اصلاحاتی موفق به حل یکی از این مسائل شود، میتوان امیدوار بود که سایر مسائل نیز رفته رفته حل شوند.
سپس بیان فرمودهاید:
پیام این تحول در سوالات فعالان اقتصادی این است که در شانزده سال اخیر، فضای ی مبهمتر شده و محیط کسبوکار به قهقرا رفته و عدم اطمینان شدیدا افزایش یافته است. و به گمان من مهمترین عامل این قهقرا، گرهای است که با مناقشه ۸۸ بر جان این کشور افتاده است. جامعه دوپاره شده است، ت دوپاره شده است، اقتصاد دوپاره شده است، مذهب دوپاره شده است، هنر دوپاره شده است»
باید توجه داشت که اگر با دیدی تاریخ به روند شکلگیری شرایط کنونی بپردازیم، مهمترین عامل این قهقرا، گرهای نیست که با مناقشه 88 به جان کشور افتاده است، گره 88، یکی دیگر از گرههایی بود که بواسطه ضعف و نواقص نظام حکمرانی بر جان کشور افتاد، جامعه، ت، اقتصاد، مذهب و هنر نیز از همان زمان شروع به دوپاره شدن نمود که ما به واسطه عدم آگاهی به اهمیت بنیانگذاری یک نظام حکمرانی کارآمد، نظام حکمرانیای را طراحی و پیادهسازی کرده و به آن تن دادیم، که دوپاره کردن تمامی این امور جزو ویژگیهای این نظام بود.
در پایان از اینکه وقت گرانبهای خود را صرف مطالعه نقدها، پرسشها و ابهامهای دانش آموز خود کردید سپاسگزارم.
پیروز و سربلند باشید
گروهی افزایش قیمت دلار و کاهش ارزش پول ملی را اقدامی از سوی دولت در سایه میدانند و گروهی دیگر آن را نتیجه ضعف تیم اقتصادی دولت قلمداد میکنند. اما بحرانهای کنونی به صورت عام و بحران کنونی ارزی به صورت خاص، بزرگتر از آن هستند که عواملی در سطح کنشگران فردی پدید آورنده آن باشند.
دو اصل درباره رفتار سیستمها به صورت عام و سیستمهای حکمرانی به صورت خاص وجود دارد که در تحلیل شرایط کنونی کشور میتواند کمک کننده باشد؛ این دو اصل عبارتند از:
1- یک سیستم بیشتر تمایل به تحریف اطلاعات به گونهای دارد که بیشترین پاداش و کمترین تنبیه را برای آن در پی داشته باشد.
2- یک سیستم، اولویت پردازش ضروری را به آن دسته از اطلاعاتی میدهد که پیچیدگی موضوع را کم میکنند.
سیستم حکمرانی کشور نیز بر اساس دو اصل فوق در تمامی سالهای گذشته اطلاعات را به گونهای تحریف کرده است که بحرانهای برآمده از طراحی ناکارآمد و ضعفهای خود را متوجه کنشگران فردی و یا قدرتهای خارجی کرده است؛ بی دلیل نیست که تمامی روسای جمهور پیشین از منظر این سیستم، اکنون بی اعتبار شدهاند؛ چرا که این سیستم برای پوشاندن نقاط ضعف خود به قربانی نیاز دارد و قربانی جدید است.
در کشور در تمامی سالهای گذشته و از قضا در مورد همین بحران کاهش ارزش پول ملی، گروههای ی رسمی فعال در کشور از تنها عاملی که سخن به میان نمیآورند، ناکارآمدی سیستم حکمرانی کشور است.
از منظر این گروهها، در بحرانها همواره مدیران، کنشگران و گروههای ی رقیب مسئول بودهاند و هیچگاه از علت اصلی پیدایش بحران، یعنی ناکارآمدی سیستم حکمرانی سخنی به میان آورده نمیشود. سخن اینجاست که مگر این سیستم حکمرانی در مجموع سالهای گذشته در عرصههای آموزش، محیط زیست، میراث فرهنگی، ت داخلی و ت خارجی عملکرد مثبت و رضایت بخشی داشته است که انتظار داریم در عرصه اقتصادی و مشخصا حفظ ارزش پول ملی عملکرد مناسبی داشته باشد.
روند نزولی کاهش ارزش پول ملی ارتباطی تنگاتنگ با عامل کاهش سطح آبهای زیرزمینی، کاهش سطح سرمایه اجتماعی فردی و نهادی، کاهش وسعت جنگلهای کشور، کاهش ارزش پاسپورت ایران و تمامی کاهشها و افزایشهای نگران کننده ایران امروز دارد.
زمان آن رسیده است که درباره این علت مشترک گفتگو کنیم؛ به تعویق انداختن گفتگو درباره این علت، متهم کردن این کنشگر و یا آن کنشگر و تمرکز بر توصیههای اخلاقی به مردم عادی برای مصرف کمتر آب و نخریدن ارز، نه تنها کمکی به حل بحران نخواهد کرد بلکه زمان را برای جلوگیری از رسیدن کشور به مرز فروپاشی از بین خواهد برد و فضای ذهنی جامعه را مغشوش خواهد میکند.
اکنون دو راه بیشتر پیشرو نداریم: آغاز گفتگویی شفاف درباره ناکارآمدیهای نظام حکمرانی و یا ادامه مسیر تا رسیدن به مرز سقوط.
آقای ! بزرگترین مسئولیت شما در شرایط کنونی آغاز گفتگویی شفاف با جامعه ایرانی درباره ناکارآمدیهای نظام حکمرانی است؛ بدون سخن گفتن از آنها که البته موجبات رنجش بسیاری و از جمله خودتان را فراهم خواهد کرد، رهایی از شرایط کنونی امکانپذیر نیست. سیستمهای حکمرانی ناکارآمد برای ادامه حیات به کنشگرانی نیاز دارند که مسئولیت بحرانهای سیستمی را بر عهده آنها بگذارند تا از این طریق هم نقش خود را در پیدایش بحرانها بپوشانند و هم از پیچیدگیهای موضوع بکاهند و این بار نوبت شماست.
⚠️ برای دریافت تحلیلهایی در زمینه سیستمهای حکمرانی به کانال زیر بپیوندید:
@governancesystems
در یکی از داستانهای صبحی، زنی از همسر خود که در حال انبار کردن گندم در زیرزمین خانهشان است، علت این کار را جویا میشود؛ و مرد، اینگونه پاسخ میدهد:
شاهمُردگی نزدیک است و به احتمال فراوان قحطی در پیش.
مرگ شاه در تاریخ ایران، با ایجاد ناپایداریهای اقتصادی و ی پیوندی دیرینه داشته است. این از آن روست که بواسطه طراحی خاص نظام پادشاهی، بخش قابل توجهی از قدرت ی و اقتصادی کشور، در ید شاه و نهادهای زیرمجموعه او بوده و این تراکم قدرت با نزدیک شدن به زمان انتخاب جانشین، هم تضاد را بین رقبا بر میانگیخته و هم در کشور ناپایداریهای اساسی ایجاد میکرده است.
در نظام جمهوری اسلامی با وجود برخی تغیرات اساسی در مقایسه با نظام پادشاهی، از آنرو که مساله تمرکز قدرت اقتصادی و ی در نهادهای زیرمجموعه بلندپایهترین مقام نظام، همچنان پابرجاست، مساله جانشینی میتواند به تضادها و بحرانهای اساسی منجر شده و به شدت پایداری ایران را در معرض تهدید قرار دهد.
با در نظر داشتن سوابق فکری هیات رئیسه کنونی مجلس خبرگان، میتوان با قطعیت بالایی بیان کرد که از سویی دستکم بیش از نیمی از ایرانیان، اختلاف نظرهایی اساسی با آنها دارند و از سوی دیگر پایداری ایران، مهمترین متغیر در منظومه فکری این هیات رئیسه نیست.
انتخابات کنونی هیات رئیسه مجلس خبرگان بیش از پیش نشان داد که با وجود تلاش تحولخواهان برای ایجاد یک اقلیت قوی در این مجلس، تحولخواهان امکان اثرگذاری در تصمیمگیریهای آن را نداشته و احتمالا در شرایط حساس، خروجی این مجلس همان خروجی مدنظر هیات رئیسه کنونی است.
با توجه به مطالب فوق، گزینه جانشین رهبرِ برآمده از این مجلس، دارای دو ویژگی خواهد بود: نخست آنکه مقبولیت چندانی در بین جامعه ایران و حتی علمای برجسته حوزههای علمیه نخواهد داشت؛ و همین امر سبب میشود که برای جبران بحران مشروعیت، دستکم در سالهای نخست، فضای کشور، فضایی امنیتی شود؛ و دیگری آنکه مفاهیمی چون منافع ملی و پایداری ایران، مفاهیمی دسته چندم در منظومه فکری فرد منتخب است.
مجموعه شرایط بیان شده و سایر مواردی که مجال پرداختن به آنها در این فرصت نیست،، ایران را در موقعیتی قرار میدهد که مساله جانشینی میتواند به بحران و چالشی برای پایداری آن منجر شود؛ چالشی اساسی، که تن تبدار ایران در شرایط کنونی به احتمال فراوان توان تحمل آن را نخواهد داشت.
من راه حل این مساله را نمیدانم؛ اما میدانم که اگر بحران آب را برخی کنشگران کلیدی به عرصه رسانه نمیکشاندند و آن را تبدیل به موضوعی برای گفتگوی ملی نمیکردند، امروز بیگمان فهم ما از بحران آب کمتر و وضعمان از شرایط کنونی بدتر بود. بنابراین نخستین گام برای مواجهه مناسب با یک چالش و مساله ملی و یافتن راه حلی بهینه، تبدیل کردن آن به موضوع گفتگویی ملی است.
از آنان که دغدغه پایداری ایران و منافع ملی را ندارند انتظاری نیست؛ اما تحولخواهان اثرگذاری که بنا به دلایل گوناگون به چنین موضوع مهمی نمیپردازند و آن را از دستور کار گفتگوهای ملی خارج کردهاند، بیگمان در برابر آینده ایران و ناپایداریهای اساسی ناشی از این موضوع مسئولاند.
در واپسین ساعات سال 1396، تمامی اساتید، دوستان و نخبگانی را که در دغدغهمندیشان به منافع ملی تردیدی نیست به چالش پرداختن به این مساله و تبدیل کردن آن به موضوع گفتگوی ملی در سال 1397 دعوت میکنم.
تنها یادمان باشد که تاریخ برای تاریخسازی منتظر ما نمیماند.
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانهی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینهی مهر و هم آتشکدهی عشق،
هم صاعقهی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین، حوصلهی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچهی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایام شمائید (پیرایه یغمایی)
برای دریافت تحلیلهایی در زمینه سیستمهای حکمرانی به کانال زیر بپیوندید:
@governancesystems
پس از اعتراضات دیماه 96، تمامی مسئولان بلند پایه کشور، بر حق مردم جهت انجام تجمعها و اعتراضهای مسالمت آمیز تاکید کردند و به نظر میرسد پس از چند دهه دست کم در عرصه نظر، اجماعی نسبی بر ضرورت ایجاد امکان برای انجام تجمعات و اعتراضهای مسالمت آمیز به وجود آمده است.
پس از این اظهار نظرها در 10 بهمن 1396، جبهه ملی ایران که یکی از کهنترین سازمانهای ی کشور است، در نامهای به درخواست برگزاری تجمعی را در یکی از میادین تهران در روز 14 اسفند (سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق) برای بیان نقطه نظرات خود در رابطه با اوضاع کشور داد.
دولت در این مورد نیز همانند برخی موارد مشابه بدترین استراتژی را انتخاب کرده است: سکوت و نادیده گرفتن درخواست ارائه شده؛ در حالی که میتواند با برخوردی فعال با این درخواست، که وما پذیرش مطلق آن نیست؛ آن را تبدیل به فرصتی برای گشودن یکی از گرههای موجود در فضای ی کشور نموده و بر سرمایه اجتماعی رو به افول خود بیافزاید.
اما بدتر از سکوت دولت، سکوت شخصیتهای اثرگذار و احزاب اصلاحطلب کشور در این رابطه است؛ اگر بتوان سکوت دولت در رابطه با درخواست این تجمع از سوی جبهه ملی را با دلایلی نه چندان توجیهپذیر تا حدودی درک کرد، اما سکوت احزاب اصلاحطلب و عدم حمایت آنها از این درخواست و نه وما حضورشان در این تجمع، چندان قابل درک نیست.
عمدهترین آسیب وارد بر جریان اصلاحطلب بویژه پس از انتخابات 1392 آن است که این جریان از آنرو که خود را یکی از حامیان اصلی دولت میداند به میزان زیادی دست از مطالبهگری از دولت و بیان انتقادات خود به برخی اقدامات غیر قابل دفاع آن برداشته و سرمایه اجتماعی خود را به سرمایه اجتماعی دولتی گره زده است که علیرغم برخی موفقیتهای قابل توجه، شیب سرمایه اجتماعی آن بواسطه عدم همخوانی انتظارات جامعه با موفقیتهای دولت رو به افول است. ادامه این مسیر طبیعتا این احزاب و البته شخصیتهای اثرگذار اصلاحطلب را در انتخاباتهای پیشرو در موقعیتی دشوار از نظر جلب حمایت و اعتماد جامعه قرار داده و پایگاه قائلان به عدم امکان اصلاح وضعیت موجود را تقویت خواهد کرد.
از این منظر است که تصور میکنم اصلاحطلبان در مواردی همچون درخواست تجمع جبهه ملی و موارد مشابه باید فعال تر عمل کرده و از دولت مورد حمایت خود بخواهند که به صورت شفاف پاسخی مثبت و یا منفی با ذکر دلایلی متقن به چنین درخواستهایی ارائه دهد.
@governancesystems
توضیح: متن زیر را بر اساس خبری نوشتم که از یک حساب توئیتری منتسب به خانم مولاوردی نقل شده بود، پس از انتشار آن در کانال، دوستی خبر از جعلی بودن این حساب داد. این متن را بدون تغییر منتشر میکنم به امید آنکه روزی این خبرهای خوب، خبرهایی واقعی باشد و از حسابهای رسمی مسئولان دولتی منتشر شود.
شهیندخت مولاوردی دستیار ویژه رئیسجمهور در امور حقوق شهروندی، در ارتباط با برخورد غیر قانونی مامور نیروی انتظامی با یکی از دختران خیابان انقلاب، خبر از ماموریت به او برای پیگیری قضایی این پرونده داده است.
در سیستمهای حکمرانی و نظامهای ی، زمانی را که پس از وقوع یک رخداد سپری میشود تا واقعه دیگری رخ دهد تاخیر زمانی (Time Delay) سیستم حکمرانی مینامند و یکی از ویژگیهای سیستمهای حکمرانی و ی کارآمد، اندک بودن تاخیر زمانی آنهاست.
یکی از مهمترین ایرادهای دولتها در ایران به صورت عام و دولت به صورت خاص، تاخیر زمانی زیاد آنها در واکنش مناسب به رخدادهای مهم در داخل و خارج ایران است؛ که این موضوع سبب میشود بازه زمانی مناسب برای انجام واکنش، که عموما کمتر از یک روز است، از دست رفته و دولت و رئیسجمهوری تنها به انجام واکنشهایی انفعالی نسبت به رخدادها اقدام کنند؛ واکنشهایی که دیگر اثرگذاری چندانی نخواهد داشت.
مقایسه زمان واکنش به موضوعاتی از قبیل غرق شدن کشتی سانچی، موضوع درگذشت دکتر کاووس سید امامی، ناآرامیهای خیابان پاسداران و . با زمان واکنش او به موضوع برخورد خشن و غیر قانونی مامور انتظامی با یکی از دختران خیابان انقلاب که کمتر از یک روز به طول انجامیده، نشان دهنده آن است که خوشبختانه تاخیر زمانی در واکنش به رخدادهای مهم اندکی کاهش یافته است.
کاهش سیستماتیک و نه موردی تاخیر زمانی و دولت در برابر رخدادهای مهم که نیازمند طراحی نهادهای می چالاک است، میتواند یکی از عواملی باشد که رئیسجمهوری و دولت را از حالت انفعالی کنونی نسبت به رخدادهای مهم و جامعه را از ناامیدی نسبت به موفقیت در ایجاد تغییرات اساسی خارج کند.
ضمن آرزوی سلامتی برای آن دختر خیابان انقلاب، امیدوارم هزینه سنگین برخورد نامناسب مامور نیروی انتظامی با او و پرتابش از بلندی، به قیمت کاهش سیستماتیک تاخیر زمانی و البته کاهش برخوردهای خشونت آمیز انتظامی با رفتارهای مدنی شهروندان باشد.
@governancesystems
بعد از آنکه 4 انجمن علمی کشور (انجمن علوم ی ایران، انجمن جامعه شناسی ایران، انجمن مطالعات صلح ایران و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات)، یک حزب (حزب اتحاد ملت ایران) و بسیاری از کنشگران و فعالان جامعه مدنی ایران، نسبت به موضوع درگذشت دکتر کاووس سید امامی واکنش نشان دادند، رئیسجمهور نیز وارد عرصه شد و با صدور دستور پیگیری موضوع و تعیین کمیتهای 4 نفره از اعضای هیات دولت توسط او، کلیه اجزای لازم برای آغاز فرایندی که میتواند به الگویی موفق برای جلوگیری از تکرار چنین رخدادهای تلخی تبدیل شود در کنار هم قرار گرفت.
این فرایند تا اینجا این درس را برای ما داشته است که با رشد کنونی وسایل ارتباطی، در صورت واکنش هماهنگ اجزای گوناگون جامعه مدنی در ایران به یک موضوع، دولت ناگزیر از شنیدن صدای جامعه مدنی و پاسخ به آن خواهد بود. از سوی دیگر مطالبهگری هماهنگ جامعه مدنی، پشتوانه اجتماعی مناسبی نیز برای پیگیری موضوع و مواجهه با موانع بزرگ موجود در این مسیر برای رئیسجمهور فراهم خواهد کرد که در طی این مسیر دشوار به او کمک نموده و امکان موفقیت دولت را افزایش خواهد داد.
برای تکمیل این فرایند باید
1- جامعه مدنی که شاخصترین اجزای آن در این موضوع همان 4 انجمن علمی و حزبی هستند که به رئیسجمهور نامه نوشتهاند، در بازههای زمانی مشخصی که میتواند هر دو هفته یکبار باشد با نگارش نامهای سرگشاده به رئیسجمهور، انتشار علنی نتایج بررسیها و گزارش کمیته دولت را مطالبه کند.
2- دولت برای جلب اعتماد جامعه مدنی و افزایش سرمایه اجتماعی خود، گزارشی دقیق و شفاف از موضوع تهیه کند؛ گزارشی که به 3 پرسش اصلی زیر پاسخی مناسب و قانع کننده دهد:
- از لحظه بازداشت تا زمان درگذشت دکتر سید امامی بر او چه گذشته است؟
- حادثه نهایی حاصل قصور چه افراد و ضعف چه قوانین و مقرراتی بوده است؟
- پیشنهادها و لایحه دولت برای حذف اثر این عوامل در جهت جلوگیری از تکرار چینن رخدادهایی چیست؟
پس از ارائه این گزارش از سوی دولت، 4 نهاد مدنی فوق، با بررسی گزارش دولت، نظر خود را در رابطه با این گزارش و کیفیت آن به جامعه مدنی و دولت اعلام کنند.
باور کنیم که اگر برای هر موضوع مهمی در کشور، جامعه مدنی و دولت چنین گامهایی را بردارند رفته رفته گره های ناگشوده مسائل ایران در حوزه های مختلف باز خواهد شد و امید جامعه به آینده افزایش خواهد یافت.
روز بعد از گفتگوی تلویزیونی رئیس جمهور که در آن قاطعانه افزایش قیمت دلار تا 4800 تومان را رد کرد، برای کاری به یکی از بنگاه های معاملات ملکی رفتم، در آنجا فردی بود به نام علی آقا که دوستانش او را علی آقا دلال» صدا میزدند. در بین صحبت ها، صحبت به سخن شب گذشته رییس جمهور مبنی بر عدم افزایش قیمت دلار رسید و علی آقا قاطعانه گفت: بر خلاف سخن حسن آقا بر اساس نظر و تحلیل من دلار پیش از عید رقم 5000 تومان را هم خواهد دید.»
دیروز آقای نوبخت، سخنگوی دولت، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه، در واکنش به افزایش قیمت دلار سخنی را گفتند که با توجه به جایگاه ایشان میتواند نشان دهنده آن باشد که یکی از مسئولان و مشاورانی که در یادداشت قبلی به آنها اشاره شد ( 111https://t.me/governancesystems/) همین آقای نوبخت است. ایشان گفتهاند که: با محاسبات ما قیمت دلار زیر چهار هزار تومان است و در حال حاضر قیمت دلار حباب است و باید بترکد. مگر چه اتفاقی افتاده که قیمت دلار این همه بالا رفته؟ فقط در بازار تقاضای کاذب به وجود آمده است.»
این سخن نشان دهنده عدم توجه ایشان به پیوستگی سیستم های اقتصادی، اجتماعی و ی است که نتیجه آن ارائه مشاورههایی اشتباه به رییسجمهور و با توجه به جایگاه ایشان به عنوان رئیسسازمان برنامه و بودجه، احتمالا اقداماتی اشتباه شده است که در آینده پیامدهای خود را نشان خواهد داد؛ مشاورهها و اقداماتی که بواسطه مبتنی بودن سخنان بر آنها، بر سرمایه اجتماعی دولت و رییس جمهور اثرات مخربی بر جای میگذارد.
باید توجه داشت جدا از فاکتورهای اقتصادی که به نظر میرسد، حتی آنها نیز گویای روند صعودی قیمت دلار است، در جامعهای که روند سطح سرمایه اجتماعی دولت و البته نظام ی، روندی نزولی است و سطح امید جامعه به آینده نیز روندی رو به کاهش است، نمی تواند روند قیمت دلار روندی افزایشی نباشد.
رئیسجمهوری محترم باید بدانند که بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی در انتخابات 1396، ایشان را به عنوان یکی از آخرین امیدهای خود برای بهبود وضعیت کشور در ساختار کنونی انتخاب کردهاند؛ و پاسخگویی مناسب به این امیدها که شوربختانه رو به نامیدی است، جز با حضور مشاوران، وزرا و استاندارانی که علت رخدادهای اجتماعی را بدانند و برای اثرگذاری مثبت بر آنها برنامه داشته باشند امکانپذیر نیست؛ تا دیر نشده است باید با انتخاب مکانیزمی کارآمد، مشاوران، وزرا و استاندارانی را برگزید که دستکم سطح دانش آنها از واقعیتهای اجتماعی، ی، اقتصادی و محیط زیستی ایران، از سطح دانش عامه مردم بیشتر باشد؛ چرا که این علامت مثبتی نیست که پیشبینی و محاسبات علی آقا دلال، از پیشبینیها و محاسبات معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور دقیقتر باشد.
بیایید درها و گوشها را برای شنیدن سخنان تلخ افرادی چون محسن رنانی که سالها پیش روند کنونی را پیشبینی کردهاند و برای بزرگان کشور از خاتمی تا در ارتباط با مخاطرات گوناگون این سرزمین نامه نوشتهاند؛ اما پاسخی نگرفتهاند؛ باز کنیم؛ پیش از آنکه پیچیدگیها، درها و گوشها را باز کنند؛ که ممکن است آن زمان دیر باشد.
@governancesystems
درباره این سایت